رسپينارسپينا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

عشق مامان و بابا (رسپینا)

بهار 95

بهار 95 و لحظات دوست داشتنی دختکرم سیزده بدر و دخترم ماشین سواری توی پارک عروسکم توی حیات خونمون دخترم عاشق چاغاله و گوجه سبز ماشین سواری عشقم تو حیات خونمون عکسای عزیز دلمممم گوجه هارو میچینی نشسته نمیخوریشون دخترم عاشق بازی بازی با مرغ ها نماز خوندن عزیز دلممم قایق سواری با عزیزای دلم ترامپولین بازی مورد علاقه عشقم   سرسره بادی نفسم وسط گلها   ...
30 خرداد 1395

حرف های جالب دختر نازم

94/7 یبار غذای بابا جون رو برداشتی و پخش کردی بهت گفتیم وای وای بابا جون باهات قهر کرد دیگه بابا چونت نمیشه برگشتی گفتی(قدرت عمو بابا جونوم اولار) 94/8 بابا جون بهت گفته بود وقتی بزرگ شدی و دانشگاه رفتی برات لپ تاپ میخرم.توام گفته بودی( لب بات ایستمیرم منه دوشی آل.عمه لب بات آل) به زبون خودت اینمدلی گفته بودی. یبارم تلوزیون داشت گوشی تبلیغ میکرد یرگشتی گفتی( من دوشی ایستیرم منه دوشی آلین) یبارم مامان جون گفت برات گوشی بخرم یا لپ تاپ برگشتی گفتی(من ایستمیرم هم دوشی واریم هم لب بات هاجر آلیب) 94/10/4 امروز با مامان رفتی خونه دایی مامان جون.آقا دایی رو دیدی که تو لیوان قرمز که روش عکس گربه بوده چایی میخوره.رفتی ...
4 دی 1394